عشق همیشگی من پری ناز و پارسا

شهریور 91 در شمال

یه روز خیلی خوب در اواخر شهریور وقتی که آقا پارسا به ویلای عمو ناصر رفته بود روز خوبی بود و پریناز هم خیلی خوشحال بود و پارسا رو دوستش داره ...
2 آذر 1391

پارسا و ماجرای حموم رفتنش

  پارسا هر وقت که می خواد حموم بره باید لخت شه یه دور کامل تو خونه بزنه بعد راضی بشه بره حموم وقتی که رفت حموم دیگه دلش نمی خواد از حموم بیرون بیاد مخصوصا اگه با خواهرش حموم بره پریناز اینقدر می خنوندش که نگو و نپرس   ...
2 آذر 1391

پریناز قشنگم وقتی مدرسه میره

دختر قشنگم به موسیقی خیلی علاقه داره و تا یک آلت موسیقی پیدا کنه شروع می کنه به نواختن ارگ هم بلده و خیلی ماهرانه می زنه دخترم امسال به مدرسه رفته و کلاس اول دبستانه دختر و پسر گلم دوستتون دارم ...
2 آذر 1391

پریناز و بچه نگهداشتنش

یه روز یه کار واجب برام پیش اومده بود و باید بیرون می رفتم اومدم پارسا رو حاضر کنم که با خودم ببرم که پریناز گفت خودم نگهش می دارم شما برو پارسا پیش پریناز موند و من خیلی سریع رفتم و برگشتم وقتی به خونه رسیدم دیدم پریناز نشسته گریه می کنه و پارسا هاج و واج مونده که چرا خواهرش گریه می کنه از پریناز پرسیدم که چی شده پریناز گفت وقتی شما رفتید پارسا ازم شیر خواست منم که نمی دونستم از کجا و چه جوری بهش شیر بدم نشستم گریه کردم که اگه داداشم از گشنگی بمیره چیکار کنم و این گونه بود که فهمیدم چقدر داداشش رو دوست داره      ...
2 آذر 1391
1